سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اینجا،آنجا،همه جا

چه فایده ی داره دل بستن به دنیا

که اسونه بدش دل کندن از ما

نجات از غصه اشم یه چیز محاله

مثل مورچه ی که افتاده توی دریا


نوشته شده در جمعه 90/1/19ساعت 1:22 عصر توسط یاسمن نظرات ( ) | |

عزیزم زندگی سر می شه کم کم

بری روزی نخور غصه،نخور غم

خدی عالم هوی بنداش رو داره

نمی خواد پیش هر کس سر کنی خم

بری:برای             خدی:خدای                    هوی:هوای                بنداش:بنده هایش را                نمی خواد:نمی خواهد


نوشته شده در پنج شنبه 90/1/18ساعت 7:55 عصر توسط یاسمن نظرات ( ) | |

ترانه ای روی زمین افتاده بود.قناری کوچکی ان را برداشت و در گلوی نازک خود ریخت.ترانه در قناری جاری شد.با او در امیخت.ترانه اب شد.ترانه خون شد.ترانه نفس شد و زندگی قناری ترانه را سر داد.ترانه از گلوی قناری به اوج رسید.ترانه معنا یافت.ترانه جان گرفت.قناری نیز،و همه دانستند که از این پس ترانه،بودن است.ترانه،هستی است.ترانه،جان قناری است.

ایمان،ترانه ادمی ست.قناری بی ترانه میمیرد و ادمی بی ایمان.


نوشته شده در چهارشنبه 90/1/17ساعت 4:14 عصر توسط یاسمن نظرات ( ) | |

روزقسمت بود.خداهستی را قسمت می کرد.خدا گفت:(چیزی از من بخواهید،هر چه که باشد،شما را خواهم داد.سهم تان را از هستی طلب کنید،زیرا خدا بسیار بخشنده است.)

و هر که امد،چیزی خواست.یکی بالی برای پریدن و دیگری پایی برای دویدن.یکی جثه ای بزرگ خواست و ان یکی چشمانی تیز.یکی دریا را انتخاب کرد و یکی اسمان را. در این میان کرمی کوچک جلو امد و به خدا گفت:(خدایا،من چیزی زیادی از این هستی نمی خواهم.نه چشمانی تیز و نه جثه ای بزرگ،نه بالی و نه پایی،نه اسمان و نه دریا،تنها کمی از خودت به من بده.)

و خدا کمی نور به او داد.

نام او کرم شب تاب شد.

خدا گفت:(ان که نوری با خود دارد،بزرگ است.حتی اگر به قدر ذره ای باشد.تو حالا همان خورشیدی که گاهی زیر برگی کوچک پنهان می شوی.)

و رو به دیگران گفت:(کاش می دانستید که این کرم کوچک،بهترین را خواست،زیرا که از خدا جز خدا نباید خواست.)


نوشته شده در چهارشنبه 90/1/17ساعت 3:6 عصر توسط یاسمن نظرات ( ) | |

<      1   2      

قالب وبلاگ : قالب وبلاگ

 قیمت خودرو - قالب وبلاگ